دیدگانت خار در دل دارد اما دیدنی است
زخم غربت دیدگان از چشم صحرا دیدنی است
بی دهن چون غنچه می خندی به روی آفتاب
فصل عطرافشانی باغ تماشا دیدنی است
اشک ما هرگز نمی آید به چشم اهل خاک
گریه ی دریا پسند ماهیان نادیدنی است
پشت مژگان تر مهتاب می خواند خروس
بامداد شسته از باران فردا دیدنی است
رنگ نپذیری اگر از طیف بازیگاه نور
دیدنی نادیدنی نادیدنی ها دیدنی است
گونه ی گل آتشین شد چشم گلگشتی نماند
چشم خوش بینی اگر می بود دنیا دیدنی است
آه ... ای خون رهائی در رگ زنجیریان
نعره ی مستان از عشق تو رسوا دیدنی است
از دو سوی پل اگر یکروز روی آور شویم
چشم بندیهای اشک شوق آنجا دیدنی است
جلوه کن ای ماه در ایوان دلهای خراب
هم از این آئینه آن روی دل آرا دیدنی است
آب از تو پرتلاطم خاک از تو پر طنین
از تو هر نقشی که می بندم به رویا دیدنی است
پچ پچی با ساحل خاموش دارد از تو موج
می رسی در مقدمت آشوب دریا دیدنی است
من نه ققنوسم ولی گرد سرت پرواز من
با دو بال آتشین پروانه آسا دیدنی است
جویباری از سرشک آورده ام نازی برم
سرکشی هایت ولی ای سرو بالا دیدنی است
خار حسرت می خورم از چشم خرما رنگ تو
دست ما کوتاه و بر نخل تو خرما دیدنی است
با کسی جز با غمش شیون نمی جوشد دلم
در کنار دیگران تنهائی ما دیدنی است